فیلسوفی در تراز حکمت و معرفت 
کد خبر: 4099974
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۳
یادداشت

فیلسوفی در تراز حکمت و معرفت 

نگاه معرفت‌شناسی علامه طباطبایی به دین، متأثر از فهم حکیمانه و عالمانه از قرآن بوده و از همین نظرگاه، ایشان قائل به حجیت عقل، قرائت حکیمانه، اخلاق‌مدارانه و عقلانی از دین و در عین‌ حال، کشف و شهود عرفانی در فهم حقیقت دین است.

علامه سیدمحمدحسین طباطبایی مفسر قرآن

علامه طباطبایی در تاریخ معاصر ایران از نظرگاه‌های مختلف دانش و بینش فقهی، کلامی، فلسفی، عرفانی، ادبی، تفسیر قرآن و... حائز اهمیت و منشأ تحول و نوآوری‌های قابل توجهی است؛ این جامعیت علمی در کنار سلوک معنوی آن مرحوم باعث شده تا لقب والای «علامه» برازنده و معرف شخصیت او باشد.

میراث فکری و معنوی علامه طباطبایی متعدد و متنوع است و آفاق و ساحت‌های مختلف شریعت، طریقت، حقیقت و معرفت را در برمی‌گیرد که نمونه بارز و برجسته آن، تفسیر روشمند و بی‌نظیر «المیزان فی تفسیر القرآن» است که با روش «قرآن با قرآن» پی‌ریزی و به رشته تحریر درآمده است و امروز این اثر ارزشمند از معتبرترین و جامع‌ترین تفسیرها محسوب می‌شود که نه تنها در جهان اسلام، بلکه در مجامع علمی جهان نیز مورد توجه است. علامه طباطبایی در المیزان، روش تفسیر خود را از روش تفسیری جریان‌های اخباری‌گری، متکلمان، فیلسوفان، صوفیان و تجربه‌گرایان، متمایز می‌داند و معتقد است آن روش‌ها از کاستی‌ها، تناقض‌ها، خطاها و تأویل‌های نابجا مبرا نیستند. وی بر همین مبنا روش تفسیری خود را تفسیر قرآن با قرآن بر می‌گزیند و معتقد است چنین روشی در سنت اهل بیت‌(ع) نیز مسبوق به سابقه بوده است. هر چند در تفسیر المیزان و در ذیل آیات مختلف، مباحث عرفانی و فلسفی مطرح شده، اما مرحوم علامه هیچ‌گاه از روش تفسیری خود تخطی و عدول نکرده است. ایشان به دنبال تفسیر وحی و فهم آن بر مبنای حکمت الهی بود و این یکی از ویژگی‌های بارز تفسیر المیزان در تمایز با دیگر تفاسیر است.

با اینکه بعضی‌ها چه در گذشته و اکنون، سرآغاز فلسفه اسلامی را «ابویوسف یعقوب کندی» می‌دانند و به او لقب پدر فلسفه اسلامی داده‌اند، اما علامه طباطبایی خاستگاه و سرآغاز اصلی فلسفه اسلامی را قرآن و بعد از آن نهج‌البلاغه امام علی(ع) می‌داند. ایشان برای فلسفه اسلامی، ارزش و اعتبار زیادی قائل بود، به‌نحوی که آن را دانشی روزآمد و پویا می‌دانست و معتقد بود فلسفه اسلامی به‌خصوص حکمت متعالیه با ظرفیت‌هایی که دارد، پاسخگوی نیاز فکری جامعه است. 

رویکرد فلسفی علامه طباطبایی متأثر از معرفت‌شناسی قرآنی است و بر همین اساس در اندیشه و منش ایشان، دین و فلسفه نه تنها در تناقض با هم نیستند، بلکه مبتنی بر نوعی هماهنگی روشمند هستند. در واقع، نگاه معرفت‌شناسی علامه طباطبایی به دین، متأثر از فهم حکیمانه و عالمانه از قرآن بوده و از همین نظرگاه، ایشان قائل به حجیت عقل، قرائت حکیمانه، اخلاق‌مدارانه و عقلانی از دین و در عین‌ حال، کشف و شهود عرفانی در فهم حقیقت دین است. سلوک عرفانی و معنوی علامه طباطبایی، معطوف به عرفان نظری یعنی تبیین و تفسیر و کشف و شهود قلبی با زبان عقل و حمکت است. 

علامه طباطبایی در حالی به فلسفه‌ورزی و آموزش فلسفه مبادرت می‌ورزید که از طعن و ظن فلسفه‌ستیزان متشرع و اهل ظاهر که علوم عقلی را کفر و الحاد می‌خواندند، در امان نبود، اما ایشان با آن حریت و آزاداندیشی که داشت، برای رشد و تعالی فلسفه، نهایت جهد و تلاش خود را به‌کار گرفت که حاصل آن مجاهدت، نگارش ده‌ها جلد کتاب و رساله فلسفی، تربیت ده‌ها شاگرد ممتاز و برجسته و در مجموع، روشن نگه داشتن چراغ فلسفه در ایران معاصر است. 

علامه طباطبایی به‌عنوان یکی از ادامه‌دهندگان و رهروان فلسفه صدرایی و به تعبیری حکمت متعالیه، در بسط این نوع فلسفه در دوره معاصر، پیشگام است. علامه نه تنها صرفاً بازگوکننده و مفسر فلسفه صدرایی نبود، بلکه در فلسفه صدرایی باب مسائل جدیدی را در معرفت‌شناسی باز کرد که از همین منظر، ایشان هم احیاگر فلسفه صدرایی به‌شمار می‌رود و هم اینکه توانست تحول، نوآوری و دگرگونی شگرفی در آن ایجاد کند و با این ادله، نمی‌توان مقام علامه را صرفاً به یک مدرس و شارح فلسفی در حکمت متعالیه تنزل داد، بلکه باید ایشان را فیلسوفی تمام‌عیار دانست؛ فیلسوفی که دغدغه‌ای جز خوانش و قرائتی نو از فلسفه صدرایی نداشت.

«اصول فلسفه و روش رئالیسم»، به‌عنوان یکی دیگر از مواریث فکری علامه طباطبایی، بیانگر نگرش انتقادی ایشان نسبت به تفکر و فلسفه مارکسیستی است، آن هم در زمانه‌ای که جریان فکری و روشنفکری غالب در ایران تحت‌تأثیر ایدئولوژی و اندیشه‌های چپ مارکسیستی بود. مناظره‌های فکری علامه طباطبایی با برخی از جوانان حزب توده در دهه 20 و اوج‌گیری تفکرات مارکسیستی و ماتریالیستی در آن زمان، انگیزه‌ ایشان برای نگارش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم شد. علامه در این کتاب، رئالیسم را مترادف با فلسفه و ایده‌آلیسم را مترادف با سفسطه می‌داند و در مواجهه با مارکسیست‌ها که فلسفه خود را فلسفه علمی می‌دانستند، بر ارجحیت و اولی بودن فلسفه در برابر علم تأکید داشت و آن دو را متمایز از هم می‌دانست، هر چند که بعداً این دیدگاه علامه از سوی بعضی از روشنفکران مورد نقد قرار گرفت، به‌طوری که بعضی از آنان به‌خصوص سیدجواد طباطبایی، جمع میان فلسفه و سفسطه و بی‌توجهی به تمایز بنیادین سفسطه و ایده‌آلیسم را اشتباه می‌دانند. 

علامه طباطبایی با احیای فلسفه صدرایی و همچنین با نگارش اصول فلسفه و روش رئالیسم، درصدد بود که ساحت فلسفه در ایران به‌خصوص در بعد اسلامی آن، شکل و صبغه ایدئولوژیک پیدا نکند، زیرا در آن شرایط، بودند متفکران و جريان‌هایی که تمایل داشتند مبانی معرفت‌شناختی اسلام و اندیشه دینی را بر مبنای آموزه‌‌های سوسیالیستی و مارکسیستی تبیین و تفسیر کنند که نمونه بارز آن، دکتر علی شریعتی بود. 

یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته و قابل توجه علامه طباطبایی، اهتمام او درباره شناخت فلسفه غرب و گفت‌وگو با نمایندگان این فلسفه بود، زیرا ایشان قائل به شناخت آفاق و جهان‌های مختلف فکری بود، چنانکه مرحوم دکتر داریوش شایگان که ارتباط نزدیکی با علامه داشت و به گفته خودش در یکی از همنشینی‌ها، تجربه‌ دمی عرفانی نیز از ایشان فراگرفته بود، در کتاب «زیر آسمان‌های جهان» از قول مرحوم علامه چنین نقل می‌کند: «باید جهان را شناخت، ما نمی‌توانیم خود را در برج‌های عاج‌مان محصور و منزوی کنیم.» با همین رویکرد، علامه طباطبایی نسبت به شناخت جريان‌های فکری و فلسفی غرب اهتمام می‌ورزید و با همین انگیزه، به‌صورت مستمر با هانری کربن، فیلسوف برجسته فرانسوی که بسیار دلبسته فلسفه و حکمت اسلامی به‌خصوص جنبه‌های باطنی تشیع اسماعیلیه بود، جلسات مختلف فلسفی برگزار می‌کرد که بعداً این جلسات به حلقه «اصحاب تأویل» شهرت پیدا کرد. هانری کربن که خود تحت‌تأثیر هایدگر بود و به فلسفه غرب احاطه و اشراف کامل داشت، برای جایگاه فلسفی و عرفانی علامه، ارزش زیادی قائل بود، به‌نحوی که به گفته برخی از حاضران در آن جلسات از جمله دکتر حسین نصر و مرحوم دکتر داریوش شایگان و...، کربن بسیار دلبسته و شیفته شخصیت فلسفی و معنوی علامه بود. 

علامه طباطبایی ضمن اینکه به پاره‌ای از اشتراکات فکری فلسفه اسلامی با فلسفه غرب اذعان داشت، از نظرگاه فلسفه اسلامی به مسائل فلسفی غرب پاسخ می‌داد. این رویکرد علامه، الگویی مؤثر در حوزه‌ گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها قلمداد می‌شود که تبعیت از چنین رویکردی و جدی گرفتن آن در حوزه‌های علمیه، قطعا به غنای اندیشه اسلامی می‌افزاید و می‌تواند دستاوردهای فکری مؤثری برای جامعه امروز به‌ همراه داشته باشد.

بهنام افشار، روزنامه‌نگار حوزه فرهنگ و اندیشه 

انتهای پیام
captcha